لوبیا پلو

ساخت وبلاگ
رسما هم سیگار تمام شد هم پولخیلى وقت است دیگر جیره خور این و آن بودن برایم سخت نیست و خیلى راحت این مسئله را هضم میکنم.شاید دیگر اهمیتى به انتلکت بازى هاى دوران نوجوانى و خودکامگى و استقلال و از این قبیل زر و گوه ها نمیدهم.من دیگر خوب میدانم راه و رسم زندگى چیست و میدانم باید در پوچى و بیهودگى غرق شد تا از منجلاب آن بیرون آمد.ساعت هاست از او خبر ندارم [شاید دیگر برایم مهم نباشد] آنقدر نیکوتین بدنم کم شده است که حالى براى فکر کردن و رویاپردازى آن هم با کسى که هیچ شانسى در وجودش نیست،ندارم [متنفر از خویش]فکرم را پرت میکنم/فیلم گزینه مناسبى است/کتاب نیمه کاره هم موجود است [سیگار نباشد هیچکارى را نمیتوانم انجام بدهم]فیلم را پخش میکنم/ "عشق سگى" / اینیاریتو لعنتىیک ساعت اولش را تحمل میکنم و نیمه کاره رهایش میکنمکجاست؟ / خواب / بیدار / دارد آهنگ ترکى گوش میکند / یا نیمه شب گشنه اش شده است و با موهاى پریشان به سراغ یخچال رفته است / شاید هم با تلفن ش صحبت میکند.من باید بخوابمفردا صبح باید سر تمرین حاضر باشم / دیالوگ هارا حفظ نیستم / نمیدانم چه میشود.مدت هاست میخواهم با آسایش خاطر زندگى کنم.بى دغدغه هاى مالى و جانى [قبض هاى مانده / سیگار تمام شده ( این را که گفتم یاد مهدى موسوى افتادم) / بى پدرىِ روحى که من را در انزوا فشار میدهد]مدت هاست که این اتفاق هم نمیافتد [متنفر از خویش]خوابى؟بیدارى؟ لوبیا پلو...
ما را در سایت لوبیا پلو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adafdivanef بازدید : 54 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 18:40

هفت صبح / شنبه / هوا صاف و آفتابىدلم براى سیگار لک زده بود.جیب هایم را گشتم و چند سکه پیدا کردم.توانستم دو نخ سیگار بخرم و برگردمچایى سرد بود [گرمش کردم] فکر کردم باید چه کار کنم/ناهار [لوبیا پلو ى نفرین شده] سیب زمینى،پیاز،لوبیا،گوشت چرخ کرده،هویج،برنج،نمک و فلفل به میزان لازمچندین ساعت است از او بى خبرم.حالا فکرش دوباره توى سرم جریان پیدا کرد.شکم گرسنه که عشق نمى شناسد / مردى که سیگارى است در هنگام نسخى عشق نمى شناسد / بى پول عشق نمى شناسدچایى دوباره سرد شد. لوبیا پلو...
ما را در سایت لوبیا پلو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adafdivanef بازدید : 44 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 18:40

تمرین شروع شد / دیدم / چهره اش بشاش بود [خوشحال بودم] با من حرف نمیزد عوضش با بقیه بچه ها بسیار شاد و خندان مشغول صحبت بود.حواسم را به تمرینم دادم و مشغول تنظیم میزان سن ها و تمپو دیالوگ و حس هایم شدم.میخواستم توجهم را از او بردارم [نشد] /شد ولى نصف و نیمه.آنچنان که باید و شاید باب طبع من نبود و این شکل از برخورد و رابطه را اصلا ترجیح نمیدهم.تمرین تمام شد سیگارکشیدم / خودم را کشتم تا مبادا سر صحبت را با او باز کنم.کنار درِ پلاتو آمد و گفت : لوبیا پلو درست کردى؟ دستم / دلم / پایم / همه جایم لرزید [متنفر از خویش] خودم را کنترل کردم و با اخم و صورتى چروکیده گفتم : آره [دلم لرزید] براى توام کنار گذاشتم.من واقعا نمى دانم حالم وقت هایى که اورا میبینم و با او حرف میزنم چگونه است.میدانم در مسیر اشتباهى گام بر میدارم ولى ...به خانه ام آمد/غذا را برایش گرم کردم و خورد [تشکر کرد] دلم لرزید باز هم لرزید/شالش را که شب هاى گذاشته در خانه ام جا گذاشته بود گرفت و از من خداحافظى کرد [بغل نکرد] لوبیا پلو...
ما را در سایت لوبیا پلو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adafdivanef بازدید : 51 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 18:40